سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسیجی عاشق - بسیجی

خاطره ای از یک برادر بسیجی

یکشنبه 85 دی 3 ساعت 2:18 صبح

او خاطره اش را این چنین تعریف می کرد

از شهرستان لنگرود عازم جبهه شدم.در عملیات والفجر10 در حالیکه پای چپم قطع شده بود به اسارت نیروهای بعثی درامدم.تا 5 روز بعد از عملیات در منطقه عملیاتی افتاده بودم اب و غذایم در این مدت تنها ، سبزه های بیابان بود.

چند نفر از دوستانم ، به درجه شهادت نائل امدند.روزی یکی از نگهبان های عراقی به یک اسیر ایرانی که بسیجی 15 ساله بود گفت:پدر و مادرت را چقدر دوست داری؟

برادر بسیجی جواب داد :پدر و مادرم مثل چشمان من هستند و مانند چشمم برای من عزیزند.

نگهبان عراقی دوباره پرسید:رهبرت را چقدر دوست داری؟ ان برادر گفت:رهبرم مانند قلب من است.انسان بدون چشم می تواند زندگی کند و ادامه حیات دهد هر چند که دشوار است اما بدون قلب نمی تواند زنده بماند.

یکبار افسر عراقی به بسیجی 14-15 ساله ای در هنگام اسارت گفته بود:این پارچه که بر پیشانی خود بسته ای چیست؟   او می گوید:این یک پارچه معمولی نیست بر روی ان نام «حبیب ابن مظاهر » نوشته شده است.افسر عراقی خنده بلندی کرده و گفته بود:یعنی چه؟حبیب ابن مظاهر کجا و تو کجا؟حبیب92 ساله بود و 1400 سال پیش می زیست ،تو 14-15 ساله هستی .برادر بسیجی قاطع برخورد کرده و گفته بود:حبیب ابن مظاهر برای بر افراشتن پرچم اسلام جنگیده و من هم به این هدف به میان امده ام و این مهم است.

اردوگاه ما در شهر تکریت از جمله اردوگاه های مخفی عراق بود و اکثر اسرا بسیجی بودند.داشتن قلم،کاغذ و مطالعه کلا ممنوع بود.بچه ها مخفیانه تا نیمه های شب بیدار می ماندند و دور از چشم نگهبان ها مطالعه می کردند و فعالیت های مذهبی را انجام می دادند.بعد از رحلت حضرت امام(ره)بچه ها تا صبح پشت دیوار ها قران می خواندند و قران حتی یک لحظه روی زمین نمی ماند.


نوشته شده توسط : بسیجی عاشق

نظرات دیگران [ نظر]


شرمنده شهدا

چهارشنبه 85 آذر 29 ساعت 12:59 صبح

به درو دیوارهای اتاقم یک عالمه عکس چسبوندم.یه طرف و نگاه می کنی عکس والا مقام ترین بسیجی زمان رو چسبوندم. اونیکه الگوی تمام بچه بسیجی ها رزمنده ها است.

اونطرف دیگه رو می بینی عکس شهید همت یه خورده بالاتر عکس شهید گمنام اونطرف عکس شهید خرازی که داره می خنده یه خورده پایین تر عکس شهید متوسلیان همه این عکس ها رو به صورت دایره وار چسبوندم وسط این عکس ها یعنی وسط این دایره یه عکس دسته جمعی از شهداست که دارن وضو می گیرن بالای تمام این عکس ها هم عکس      شیش گوشه اقا امام حسین علیه السلام رو چسبونده ام.

هر لحظه که میام تو اتاقم و چشمم به این عکس ها می افته چند دقیقه می شینم تو اتاق و به عکس ها خیره می شم،خیلی احساس شرمندگی می کنم با خودم می گم شما کجا و من کجا. منی که همین الان دارم از ... میام.

به خدا من در مقابل عکس شهدا هم شرمنده ام.با دیدن این عکس ها فقط هر لحظه به خودم میام که باید بیشتر از اینها حواسم و جمع کنم تو این دنیای امروز وقتی پام و از درون خونه می ذارم بیرون تمام مفاسد به من روی میارن.ولی این منم که باید با الهام از خون شهدا جلوی هر مفسده ای در جامعه رو بگیرم.چرا؟چون من یک بسیجی ام.

بله اگر روزی بسیجی ها رفتند و جنگیدند و شهید شدند خب اونها که به وظیفه شون عمل کردن اما ما هم دراین دوران باید خصلت بسیجی بودن خودمون رو حفظ کنیم.این شعار ها و پیام ها بیخودی نیست که حفظ ارزش خون شهدا کمتر از شهادت نیست.واقعا هم نیست اگر کمی فکر کنیم می فهمیم که اونها روزی برای حفظ ناموس و شرف و دین پای به عرصه دفاع از مملکت گذاشتند خب اگر ما امروز راه اونهارو تداوم نبخشیم ...

ان شاءالله بتونیم تا جوونیم مزه خوش بسیجی بودن رو حس کنیم و تا جوونیم در رکاب مهدی فاطمه(عج) بسیجی گونه به شهادت برسیم.

 


نوشته شده توسط : بسیجی عاشق

نظرات دیگران [ نظر]


بسیجی خوش به حالت

دوشنبه 85 آذر 20 ساعت 1:55 صبح

بسیجی خوش به حالت ،مگه تو چه کار کرده بودی که خدا تورو، جسمت رو و دلت رو کشوند برد کربلا .اونجا هم که رفته بودی بازم مشغول مناجات و راز ونیاز بودی.باز هم ابراز عاشقی به خدا.به خدایی که معلوم نیست چند روز دیگه، چند ساعت دیگه یا چند دقیقه دیگه قرار جونت رو بگیره و تو رو از دنیا وتمام لذات اون دور کنه.

خوش به حالت که اینقدر قوی هستی .زور بازوت رو نمی گم.نفست رو می گم.

اما من چی؟من که امروز در صلح و صفا به دور از توپ و موشک و خمپاره در شهر و در کنار خانواده ام زندگی می کنم همین که می خوام دو رکعت نماز بخونم زورم میاد.انگار می خوام کوهی رو از جا بکنم.

بسیجی تو خیلی قوی هستی تویی که از تمام لذات دنیوی چشم پوشیدی و رفتی وسط تیر و گلوله.

ان روز که تو رفتی به میدون جنگ تا از ناموس و مملکتت دفاع کنی خیلی ها سوراخ موش می خریدن و توش قایم می شدن همین که یه کم اوضاع اروم می شد می اومدن بیرون و دنبال پر کردن جیب خودشون بودن.

اره اونا جیبشون رو پر می کردن و تو اونجا سینه ات رو سپر کرده بودی.حالا امروز که تو رفتی اونا وضع مالیشون توپه توپه هر روز هم بهتر می شه اما اگر یه خورده هم اینا به فکر شما بودن خوب بود.باز دلمون نمی سوخت.

طرف به چندتا پست و مقام رسیده و جیبش هم پر پول اما وقتی حرف از بسیجی و شهید و شهادت می شه به اقا بر می خوره!

اخه ادم بیچاره اگر اون روز بسیجی های ما نمی جنگیدن که امروز تو صاحب این همه مال و املاک نبودی.

بی حجابی هم که دیگه غوغا می کنه.با دختری که حجاب درستی هم نداره مصاحبه می کنند می گن نظرت راجع به بسیجی چیه می گه...

بسیجی های عاشق من از خدای خودم یک چیز بیشتر نمی خوام.می خوام که من رو هم مثل شما بسیجی کنه و بسیجی وار نگه داره تا بتونم انتقام خون شما رو بگیرم و در اخر ،بسیجی گونه در رکاب اقا امام زمان(عج) به شهادت برسم.فقط از شما می خوام برای من هم دعا کنید و تو اون دنیا من رو هم شفاعت کنید.

شاید خدا به حق شما خوبان من گناه کار رو هم بخشید.

 

 


نوشته شده توسط : بسیجی عاشق

نظرات دیگران [ نظر]


لبخند گل زیباست

پنج شنبه 85 آذر 16 ساعت 12:21 عصر

واقعا غنچه چه زیبا باز می شه و گویی به من وتو داره می خنده

بله لبخند گل زیباست

چه غنچه های زیبایی در اطراف ما بودند که یک به یک شکوفا شدند و تبدیل به گل شدند .همین که گل شدند لبخندی به ما زدندو با چهره ای سرشار از غرور خود را از جمع ما رهانیدند ورفتند.

کاری کردند که روز وشب به چهره شان بنگریم و حسرت بخوریم.بگیم خوش به حالتون.اما شما که بی وفا نبودید.چرا دست یاران را نمی گیرید.

گل می خنده و با کنایه می گه:جای ما عرش خداست.ما رفتیم تا عرش خدا رو گلباران کنیم.ما رفتیم تا عرش الهی رارنگارنگ کنیم.

اما من به گل میگم پس ما چی؟اون می گه هروقت غنچه تو هم شکوفا شد میای پیش ما!

اری هر وقت غنچه تو هم شکوفا شد...

روز ها وشب ها به حرف های گل فکر می کردم.اخه این حرفش یعنی چی؟

اما بالاخره جوابمو گرفتم.شکوفا شدن یک گل نیاز به اب،خاک ونورافتاب و...داره

اما امروز تو این زمونه خورشید انقدر مغرور است که اندکی از نور خودشو به من نمی ده پس چه کاری کنم؟بله باید این نورو از جای دیگه به دست بیارم.

دوباره رفتم پیش گل ازش پرسیدم چه کار کنم؟گل می گفت:نورت رو از خدا بگیر اب و غذاتم از نماز و قران بگیر.

گفتم چه کار کنم خدا به من نور بده گفت:خار باش!

گفتم یعنی چی؟گفتم ما گل بودیم تو خار باش و از ما محافظت کن.

به راستی در این دنیای پر از فساد و گناه حفظ ارزش خون شهدا کمتر از شهادت نیست.

 


نوشته شده توسط : بسیجی عاشق

نظرات دیگران [ نظر]


کجایند مردان بی ادعا

پنج شنبه 85 آذر 16 ساعت 1:27 صبح

کجایند مردان بی ادعا!

واقعا کجایند مردان بی ادعا؟

اگر پست قبلی را بخونید متوجه خواهید شد هدف بنده از راه اندازی این وبلاگ چیست!من می گم هر کسی دوست داره یک بسیجی باشه،یک بسیجی عاشق بسم الله باید تا دیر نشده اول با اقا هم پیمان بشه .

به خدا مظلوم ترین بسیجی در عصر حاضر کسی نیست جز اقا.

بیایید اقا رو تنها نگذاریم.بیایید به اقا قول بدیم تا پای جان در راه انقلاب می ایستیم.به خدا من وقتی روزها یا بعضا شب ها از خونه میام بیرون و توی خیابون های شهر برای انجام امور شخصی از این طرف به اون طرف می رم و این همه بدحجابی رو می بینم این همه بی حیایی این همه بی شرمی...

به خدا ما در قبال شهدا مسئولیم.

دین دارهای شهر ما در خواب رفتند.!

چرا هیچ کس هیچ حرفی نمی زنه؟اخه گناه و فساد تا چه حد؟خون شهدای ما خیلی گرانبهاست نباید بگذاریم به همین راحتی پایمال بشه وارزش اون از بین بره .

من هر لحظه که این مفاسد رو می بینم به یاد دل اقا امام زمان(عج) می افتم.به خدا دل اقا ازاین همه گناه پر خون.

بیایید نگذاریم.نگذاریم شهدا فراموش بشن.

به راستی کجایند همت هاوباکری ها وخرازی هاو...

 


نوشته شده توسط : بسیجی عاشق

نظرات دیگران [ نظر]


سلم لمن سالمکم خامنه ای

سه شنبه 85 آذر 14 ساعت 3:8 عصر

رهبر عاشقان

  رهبر بسیجیان

    رهبر شهیدان وجانبازان

      و رهبر تمام مسلمین جهان


نوشته شده توسط : بسیجی عاشق

نظرات دیگران [ نظر]